آیا روحی اینجا هست؟

ساخت وبلاگ
در لحظه ی غیاب تو از سوژهآیا شب از حضور زدن مانده؟!...چه بهمن ماه مطلوبی است، بهمن به یاد روزهای عشرت آباد-نه پیش از آنکه زچه بهمن ماه مطلوبی است، گلویم را به دست تیغ خون کننه چسب زخم می خواهم نه مرهم تمام شهر میدان سپاه استزمین پاخورده ی صدجور است ببا این زخم ها را سرنگون کن◊کسی پالان خر را بر ندارد! خدا...قرآن...خمینی...بار دادیم!شعار مرگ بر... بسیار دادیم بسا فریاد را در ماه کشتندبهاران در زمستان ... خشکسالی است کسی تن های تازه دوست دارد؟!تبر غیر از جنازه دوست دارد؟! به نام خون ثارالله کشتند◊قرار از کف نباید داد، آری! هر آنکس روی ویرانی نَریند؛الهی خیر از کونَش نبیند شبی بی منقل و بافور لرزیدسکوت هر مسلمان... بعد ایران! شبی که عمر مجنون تا سر آمد؛صدا از مقعد لیلی درآمد! -نظامی زخمی و رنجور لرزید-◊گلستان توی گور از خار جر خورد! زنی بی صورت و بی خنده بودیمگذشتن های بی آینده بودیم به غیر از زوزه ی ترکش شنیدی؟پریرویان چشم از چشم، ای وای! گلوله خوردن از دست خودی..‌ آه!به جز این پچ پچ گه گاه بیگاه صدایی از لب ارتش شنیدی؟!◊◊◊به یاد روزهای عشرت آباد مرا هربار نام بهمن آمدهزاران لرزه بر جان و تن آمد وطن! برخیز و ما را تن بپوشانبدن با سد شدن آمیخت... ای داد! ولی اینبار را همراه ما باشدر این تاریک مطلق ماه ما باش بجنب و پای از ماندن بپوشان!  |+| نوشته شده در  دوشنبه دهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 11:37&nbsp توسط اشرف گیلانی  |  آیا روحی اینجا هست؟...ادامه مطلب
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 10:49

مرا هربار نام بهمن'>بهمن آمدهزاران لرزه بر جان و تن آمد...مرد: تنها، غریب آواره زن ِ از صد هزارجا پارهملاء عام! در فضا خبری ست؟ زن بی شرم لخت زندگی استمرد: بی بال، در قفس محبوس زن جر خورده داخل اتوبوسسفره درگیر درد بی ثمری ست زن اگر سینه پخت زندگی است!عابران را سواره می گایند نه به تنها، دوباره می گایندمرغ آمد که بال و پر بزند تخم مرغ دو زرده املت شدگیسوی یار و ریزش توده بوده تا بوده اینچنین بودهسیب آمد زمین که در بزند رفت در تابه ... بعد کتلت شد!آسمان شد بهانه در همه جا خون زمین ریخت از هواپیماآسمان قتلگاه یاران شد آااخ کتلت! به کام لقمه بگیرلقمه در عاشقانه بزنید درد را التیام جا بزنیدنوبت خیل سوگواران شد لحظه ی انتقام لقمه بگیربدن تکه تکه در کفن است این بدن نیست، پیکر وطن استدشنه تیز است آی اسماعیل! جان بیاور که زنده نایاب استتکه های بدن به غمناکی پاره ی پیرهن به غمناکیخسته ایم از ...آهای! دسته ی بیل! نان بیاور که خربزه آب است!...خس و خاشاک را به چندم دی؟ پیکر پاک را به چندم دی؟ناگهان ناگزیر دفن شدن آسمان بی اشاره ها خون شدردپایی نمانده میدان را فتح کردیم تا خیابان راشاعران در مسیر دفن شدن مزه ی جشنواره ها خون شد  |+| نوشته شده در  چهارشنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 14:38&nbsp توسط اشرف گیلانی  |  آیا روحی اینجا هست؟...ادامه مطلب
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 87 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 10:49

.خس و خاشاک را به چندم دی؟ پیکر پاک را به چندم دی؟..نوشتم از فرشته از مهاباد نوشتم از فریدون مرد بانهتمام زاهدان را شعر کردم خدانور است و شعر عاشقانهمن از شبهای شاهین شهر گفتم به خاک ترکمان سوگند خوردمسنندج را شبیه واژه دیدم کرج را رقص و آواز و ترانه..نوشتم از خمین و طفره رفتند! جماران جزئی از تهرانمان نیستتمام شصت را خون گریه کردیم کسی خون خواه خاک خاوران نیست؟!!!هزاران غصه را با خنده کشتیم هزاران بار مردن را نمردیمبرای این همه جان برده از مرگ درون زخم غیر از استخوان نیست؟!..نه می شد از قفس بیرونشان کرد نه در اعماق شب کابوسشان کردگروهی واژه ی بی نقطه بودند نمی شد روی کاغذ بوسشان کرد!نفس ها در گلو حبسیده بودند گلوها مملو از بی باوری بودتلاشیدیم و دانستند باید هزاران چیز بی ناموسشان کرد!..چه آبانی ست این آبان، چه ماهی! مداری نیست تا محدود باشدنمی خواهم ... نباید هم بخواهم که در "گفتن" صدا نابود باشدتصور کن پس از این خشکسالی فصول سبز بر ایران ببارندنه آتش باشد و آتش گرفتن نه چایی رد پای دود باشد..تن از قوچان به دیواندرّه بردم خیال قصر شیرین خشمناک استتمام روزها را جمعه بارید غروب روز خونین خشمناک استنمی خواهم ... نباید کمتر آورد به هر اندازه ای امّیدواریمجراحت ها تَرَک ها در خروش و هزاران زخم دیرین خشمناک است  |+| نوشته شده در  چهارشنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 14:43&nbsp توسط اشرف گیلانی  |  آیا روحی اینجا هست؟...ادامه مطلب
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 10:49

بگذارید اعتراف کنم: یک دل سیر گریه می خواهم... نقشه را دارم تجسم می کنم: خانه را با خون که بیرون می زند وحشت از "اکنون" که بیرون می زند در کجای قصه طوفان کاشتیم؟ جای سنگ مفت بر گنجشک ها جای رد پنجه ی کفتارها رد سیلی خوردن ِ بسیارها ما شباهت های شومی داشتیم! l کابل از تهران... اصالت ساختند جانورهایی که ایران سوزتر هر کدام از طالبان پفیوزتر می شود اینقدر بی اندازه بود؟!!! محتوای روده هاشان در دهان آنکه در فکر دخول بیل هاست، خام خوار بزم اسماعیل هاست! بوی خون آیا روحی اینجا هست؟...
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 136 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 23:40

 این همه بی چیز بودن می شود؟!  رفتند  ... سیستان و بلوچستان رفتند...خاک پاک خراسان رارفتند در معیت پفیوزان رفتند تا جسارت افغان را...اینجا چقدر بوی تن گُل نیست اینجا مگر تمدن کابل نیست؟!آه ای امیر ِاحمد سامانی! رفتند تا شرافت ایران را... lرفتیم سمت خونی خوزستان  کارون  هنوز بومی  اهواز استاز جنگ هشت ساله که برگشتیم گفتند وقت حرکت آغاز است!!!لب های تشنه بوسه نمی خواهند لب تشنگان غریب سر ِ چاهندآی ای شمای اصغر فرهادی! *پایان قصه هات چرا باز است؟!*lاز جنگ هشت ساله که برگشتیم دیدیم زخم مانده ی بر تن رابا بوی نفت خام- که خونی بود- پر کرده بود چشم دریدن رافتح الفتوح نحسی و خشکاندن سلطان طرد کردگی و راندندر حال حل مسئله ی "بودن" سوزاند دست و پای تکاندن راllمن خاطرات تلخ هریرودم من مرز درد بی سپرم ای خاک!فریاد بی اجازه ی  سوسنگرد کارون زخم بیشترم ای خاک!لبهای خشک و تشنه ی ایرانم از زخم های خورده پریشانمدر زیر یوق سلطنت راندن بی داستان و در به درم ای خاک!  |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۰ساعت 10:4&nbsp توسط اشرف گیلانی  |  آیا روحی اینجا هست؟...ادامه مطلب
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 184 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 23:40

لب های تشنه بوسه نمی خواهند... این فضله نیست، تکه ی سرگین است حس کن دوباره حالت سیری راآماده باش تا که بِلَمسانی این تکه ی عجیب خمیری راته مانده های ریخته بر خالی! بی حالتی! کرختی و بی حالی!شاعر بجنب دیر کنی بردند با دست راست، جسم اثیری را! l شاعر! بجنب دفع چه چیز از توست با واژه حس زور زدن مانده؟!در دل که هیچ بود و ... خلا باقی است تا اضطراب شور زدن ماندهآن شعر، رنج سوزش ادرار است انگشت چندم است که در کار است!!!در لحظه ی غیاب تو از سوژه آیا شب از حضور زدن مانده؟! l این فضله نیست، تکه ی سرگین است آغشته با رطوبت پیشابیلکّاته های هرز خود عن پندار جا ماندگان در صف خوش خوابی!!!بی واژه در سرایش بیعاری! بی شور در مسیر پدیداریشاعر! بجنب دیر شده، واژه از دست رفته است به بی تابی lll خارج شده است در وسط تَشناب لکاته اهل سورچرانی بودهرجا که چشم کار کند، چیزی است!!! احساس دفع، امر جهانی بود!!!در این مبال در پی آسایش مدفوع خواه است به صد خواهش!ای جمع عاقلان و خردمندان!!! شیدای شاعران همدانی بود  |+| نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۴۰۰ساعت 13:56&nbsp توسط اشرف گیلانی  |  آیا روحی اینجا هست؟...ادامه مطلب
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 162 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 23:40

شعر من سر تا به سر بدنامی است - دستی زدم به شونه ی همرزمم محکم گذاشت دستشو روو شونه م»باشه رفیق! هستم و می مونم«سنگر به خون تازه مزیّن شد-با طعنه و اشاره به من فهموند ساکت بشم که گزمه فراوونهتوو این زم آیا روحی اینجا هست؟...ادامه مطلب
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت: 23:51

دستی که روی شونه تکونم داداومد تموم راهو نشونم داد...«از جلو هی کشیده شد به عقب! ترس واگیری عفونت بودهمه جا صحبت از خشونت بود توی گونی چه‌می کنی با ما؟!ما اهالی از جلو به عقب مساله طوق روی گردن نیست»م آیا روحی اینجا هست؟...ادامه مطلب
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت: 23:51

هرچه خون هست را به یاد آور ...بدگمانم به عادت ساعت! کاش می شد میان این تقویمناگهان آنقدر عقب برویم تا به پنجاه و هفت برگردیمبه شب کشف واژه از واژن به شب اکتشاف نام‌ وطنبه شب قبل چفیه بر گردن به شب...کم آیا روحی اینجا هست؟...ادامه مطلب
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 148 تاريخ : دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت: 23:51

 تصویری از تکان و دگردیسی...  از بغل کردنم چندشت شد؟!خون سراسر تنم را گرفتهزخم شلاق هایی که خوردمدم به دم گردنم را گرفتهتوی حلقم غبار وطن بودهرچه آمد سرم حق من بودآه هر کس که آهش نبودم تا ابد دامنم را آیا روحی اینجا هست؟...ادامه مطلب
ما را در سایت آیا روحی اینجا هست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babanandado بازدید : 201 تاريخ : پنجشنبه 4 ارديبهشت 1399 ساعت: 11:22